منزلت زنان در اسلام- قسمت اول
منزلت زنان در اسلام:تفسیری مدرنیستی
نویسنده : فضل الرحمان
مترجم:هدا مبصری
فضل الرحمان(1988-1919) یکی از تاثیرگذارترین اصلاح طلبان مسلمان در قرن بیستم بود. او پیش از جدایی پاکستان از هند به دنیا آمد و به وسیله پدرش که اندیشمند اسلامی مشهوری بود علوم اسلامی سنتی را فرا گرفت؛ سپس در دانشگاه پنجاب در لاهور عربی و مطالعات اسلامی را آموخت و در دانشگاه آکسفورد فلسفه اسلامی را. بعد از فارغ التحصیلی در 1958 در دانشگاه های انگلستان و کانادا به تدریس مشغول شد. در 1961 به وسیله ژنرال ایوب خان دعوت شد تا در اصلاحات آموزش مذهبی در پاکستان مشارکت نماید. او مسئول موسسه مطالعات اسلامی شد که اخیرا تاسیس شده بود تا زمینه های فکری لازم را برای پشتیبانی از پروژه مدرنیزاسیون ایوب خان فراهم کند و مسیر اصلاحات را به گونه ای پیش ببرد که سازکار و کارهای مذهبی صدمه نبینند. او با سیاستهای مدرنیزاسیون و اصلاحات در پاکستان درگیر شد و نقطه نظرات اصلاح گرایانه و رویکرد وی به سنت اسلامی از زاویه ای انتقادی او را درتیررس مخالفت مخالفان مذهبی و سیاسی ایوب خان قرار داد. تندترین مخالفت ها از سوی محافظه کاران مذهبی بوجود آمد و متمرکز بود بر مسئله حقوق زنان و اصلاحات قانون خانواده. وی تهدید به مرگ می شد و بنابراین تصمیم گرفت دوباره به فعالیت آکادمیک خود در غرب بازگردد. در 1968 به سمت استاد تفکر اسلامی در دانشگاه شیکاگو منصوب شد، او تا 1988 یعنی تا زمان مرگش را در همین سمت طی کرد، درحالیکه میراث تحقیقاتی ارزشمندی را به جا گذاشته بود. آثار او موضوع تحقیقات مختلف قرار گرفته اند و نقش مهمی را در توسعه مطالعات اسلامی در ایالات متحده ایفا کرده اند. اما این دستاوردهای عظیم ، که همه به زبان انگلیسی هستند، تقریبا در جهان عرب و در حلقه های مذهبی سنتی مغفول مانده اند، و حتی تاثیر وی در کشور خود پاکستان هم محدود مانده است.
رحمان در رویکرد خود به متون مقدس اسلامی قائل به روند تاریخی و تدریجی بودن وحی و قانونگذاری است. قران " پاسخی الهی است که به واسطه ذهن پیامبر جاری می شود و نسبت به شرایط اخلاقی و اجتماعی عرب عصر پیامبر، خصوصا به مسایل اقتصادی جامعه مکه در آن روزگار قابل بررسی است". تمام این راه حل ها برای همه زمانها و همه بسترها کاربردی نیستند. آنچه غیرقابل تغییر و معتبر است اصول اخلاقی پشت این راه حل هاست. این اصول اخلاقی به ما راه یا "شریعت" را نشان می دهند و برای این پدید آمده اند که به ما کمک کنند تا جامعه ای را بنا کنیم که در آن همه انسانها برابر باشند، همانگونه که در مقابل خدا برابراند. چنین چیزی هم چالش است و هم هدف از پدید آمدن انسان یعنی همان امانتی که بر دوش انسان قرار داده شد و انسان آن را پذیرفت.
برای زنده نمودن پیام برابری خواهانه قرآن، رحمان معتقد است مسلمانان به دو چیز نیازمندند. اول درگیر شدن با قرآن است و بازبینی انتقادی کلیت سنت فکری اسلامی اعم از الهیات، اخلاق، فلسفه و فقه. دوم ارزیابی و درک واقع بینانه بستر اجتماعی- سیاسی معاصر است. فرایند تفسیری که رحمان در این خصوص پیشنهاد می کند یک "جنبش دوگانه" است که مستلزم حرکتی "از دوران حاضر به عصر عرب زمان قرآن و دوباره حرکتی به زمان حال است". در حرکت اول "اصول عام، ارزشها و اهداف بلند مدت" قران اخذ می شوند و از بستر اجتماعی – تاریخی خود در زمان وحی جدا می شوند. در حرکت دوم با توجه به بستر متاخر و ملزومات آن این اصول بر موضوعات دردسترس بکار گرفته می شوند. به بیان خود وی:
این مستلزم مطالعه موقعیت حاضر و تحلیل عناصر سازنده متعدد است تا ما بتوانیم شرایط اخیر را ارزیابی کنیم و دوران حاضر را تا حد ممکن تغییر دهیم . به این ترتیب ما می توانیم اولویت های تازه ای را جهت پیاده سازی ارزشهای نو قرانی تعیین نماییم. به هر میزان که ما بتوانیم هر دو این حرکت ها را به صورتی موفقیت آمیز پیش ببریم اوامر و دستورات قرآن به همان نسبت زنده و موثر خواهند شد.درحالیکه اولین مسئولیت کار یک تاریخ دان است، در دومین حرکت یک عالم علوم اجتماعی می تواند موثر باشد، اما "جهت گیری موثر" و " مهندسی اخلاقی" حقیقی کار یک عالم اخلاقی است.
در "جایگاه زنان در اسلام: یک تفسیر مدرنیستی" رحمان بیان می کند که چه "جهت گیری موثر" و "مهندسی اخلاقی" شرط لازم برای برابری جنسیتی و رسیدن به قانون خانواده مناسب است. اینجا تنها جایی است که رحمان توجه خود را به این موضوع معطوف می دارد، در نوشته های دیگر خود به صورت گذرا از مسئله رد می شود. این مقاله که در 1982 چاپ شده است، یعنی همان سالی که آخرین کارش ( اسلام و مدرنیته) چاپ شد، می تواند نوعی بکارگیری تئوری "جنبش دوگانه" در حوزه حقوق جنسیتی و اصلاح قانون خانواده دیده شود.
مقدمه:
این مقاله توسط نویسنده ای نگاشته شده که یک "مدرنیست مسلمان" است ، رویکرد این نوشته در تضاد با موضعی است که بوسیله رهبران مسلمان محافظه کار و سنتی نسبت به اکثر مسائل اجتماعی اتخاذ شده است. مدرنیسم اسلامی که در ابعاد اصلاح گرایانه(در تضاد با موضع تدافعی) به طور گسترده تحت نیروی محرک لیبرالیزم غربی مدرن توسعه یافته است یکپارچه نیست بلکه درون خود تفاوتهای ملموسی حول مسایل جنسی دارد، اما به طور متمایزی از سکولاریزم نیز متفاوت است. درحالیکه سکولاریزم بر اصلاحات بدون ارجاع به اسلام تاکید دارد(مثل مدل ترکیه مصطفی کمال آتاتورک) مدرنیزم اسلامی از طریق تفسیری جدید از منابع اسلامی رویکرد خود را به اصلاح اجتماعی اتخاذ می کند، چرا که اسلام در سنت خود نه تنها به عنوان یک مذهب خصوصی عمل کرده بلکه نهادهای اجتماعی، حقوقی و سیاسی جوامع مسلمان را نیز جهت داده است.
ناتوانی هایی که زنان مسلمان در طول سالیان از آنها رنج برده اند و هنوز هم همچنان از آنها در رنج هستند، ابتدائا به واسطه بستر و فضای اجتماعی پدید آمده که در جوامع مسلمان در طول قرنها گسترش یافته است- بستر و فضایی که ناشی از تفسیر سنتهای فرهنگی بسیار متعددی است. با اینکه برخی از این ناتوانیها حقوقی هستند(ناتوانی هایی که به واسطه دولتهای مسلمان مدام بازتولید شده اند)، تحلیل ما در اینجا می خواهد نشان دهد که این ناتوانیها عمدتا نتیجه اوضاع و احوال اجتماعی هستند تا آموزه های اخلاقی قرآن.
اگر به سازوکارهای جدید قانونی توجه کنیم، می توانیم هم اکنون ببینیم که با وجود اینکه تا حد معینی به عنوان عوامل اصلاحات بروز می کنند، به میزان بیشتری راندمان آنها محدود به نگرشهای اجتماعی مسلط است. اساسا، ایجاد اصلاحات حقوقی در جایگاه زنان باید کارکردی از تغییر اجتماعی بزرگتر و وسیع تر باشد.
آموزه های قرآن حول مسئله زنان عموما بخشی است از تلاش برای تقویت و بازسازی شرایط اقشار ضعیف تر جامعه عربی ماقبل اسلام _ یعنی یتیمان،برده ها، فقرا و زنان _ اقشاری که بوسیله گروههای قویتر جامعه مورد سوءاستفاده قرار می گرفتند. در موارد بسیاری زنان هنگام تولد در معرض خطر جدی قرار می گرفتند. در میان بسیاری از قبایل عرب دختران به دلایلی چون فقر یا حفظ آبرو زنده به گور میشدند، اما همانطور که قرآن در آیه 138 سوره انعام توضیح می دهد بسیاری از آیین های پیش از اسلام نیز این فرزندکشی را به وسیله خدایانشان محکوم می کردند. به طور کلی دختر بچه فردی بود که ورودش به خانواده مورد استقبال قرار نمی گرفت. " و چون یکی از آنها را به فرزند دختری مژده آید از شدت غم و حسرت رخسارش سیاه شده و سخت دلتنگ می شود و از این عار روی از قوم خود پنهان می دارد بفکر افتد که آیا آن دختر را با ذلت و خواری نگه دارد یا زنده به خاک گور کند. آگاه باشید که آنها بسیار بد می کنند"( قرآن سوره النحل آیه 58-59). چنین عملی به واسطه فرامین قرآن خاتمه یافت.
با این همه، نباید از این نتیجه بگیریم که موقعیت زنان در جامعه عربی قبل از اسلام یکسره پایین بوده است، چرا که حتی یک زن برده می توانسته مثل مرد برده درآمد داشته و دارایی جمع کند، چه برسد به زن آزاد. خدیجه ، اولین همسر پیامبر، صاحب کسب و کار قابل توجهی بود، کسب و کاری که پیامبر مدتی قبل از ازدواج آن را اداره می کرد و بعد از ازدواج نیز خدیجه به واسطه آن به پیامبر به لحاظ مالی کمک می کرد. مثالهای دیگری شبیه خدیجه وجود دارند. زنان پیش از اسلام مجموعه اشعار عربی خوبی برای ما به جا گذاشته اند.نه تنها مردانگی و مروت را میان مردانشان تشویق می کردند، بلکه مرکز توجه "احترام" مردی بودند که "مردانگی اش" می طلبید که حرمت زن خدشه دار نشود. البته این بدان معنا بود که زنان جزء نقاط ضعف زندگی مرد بودند، که باید مورد حمایت قرار می گرفتند: یک شاعر بدویین قبل از اسلام می گوید" اما من برای (دخترم) امیمه از خواستن هراسی ندارم و نه زیر بار کار در شب تاریک و طولانی می روم.... اما از این می ترسم که بمیرم و او مثل تکه گوشتی روی دخل قصاب بماند( مثلا هرکس و ناکسی می تواند او را بردارد)"( نیکولسون 1966:91). این دلمشغولی افراطی نسبت به حفظ آبرو و حالت تدافعی همراه آن بود که باعث سوء استفاده از دختران و بی آبرویی می شد ، به این ترتیب از میان برداشتن آنها بواسطه خدایان ماقبل اسلام و نیز توسط قران ممنوع شده بود. نوعی تغییر نژادی عجیب که البته در مورد انسانها نادر هم نیست. زنی به نام کتیله بعد از جنگ بدر و از دست دادن برادرش شعر مشهوری را برای پیامبر خواند. در آخر شعر او می گوید: "ای محمد! تو پسر بی نظیر زنی بالا مرتبه هستی ....(برادر من) زیر شمشیر برادران خود از میان رفت- آیا برای رضای خداست که رحم ها(مثلا پیوندهای خونی نزدیک) دریده می شوند؟(ابن هشام 1973:42). در آخر ، ایده آل عربی ماقبل اسلامی از زنانگی در خلال خطوط ذیل خود را نمایان میکنند. آر ای نیکولسون از سر چارلز لیال نقل می کند این" دوست داشتنی ترین تصویر زنانگی است که در فرهنگ عربی غیر اسلامی برای ما به جا مانده است"(نیکولسون 1966: 89-90)"
هیچ چیز شرم آوری درباره امیمه که باعث سرافکندگی شوهرش شود وجود ندارد:وقتی حرف از زنان می شود او معصوم و بزرگ ظاهر می شود. وقتی شوهرش عصرها به خانه برمی گردد هیچ وقت نمی پرسد " در طول روز کجا بودی؟" او زن خوب و بزرگی است ، تحسین برانگیز و نام آورو از هر نظر پر از کمالات است- اگر انسانی بتواند از خلال زیبایی محض تبدیل به پری شود این زن خواهد بود!(ترجمه شده توسط فضل الرحمان).
اسلام در پی آن بود که سوء استفاده های مشخصی که زنان مقهور آن بودند را از میان بردارد. در بدو تولد زن ممکن بود کشته شود و غیرمعمول نبود که او را مایه شرم به حساب بیاورند، به خصوص تا پیش از ازدواج. هیچ مدرک و منطقی که ثابت کند بعد از ازدواج زن مایه شرم همسرش بوده در دست نیست، با این همه قطعا او مورد حمایت و محبت همسرش قرار می گرفت. با اینکه تقسیم کار وجود داشته ، یعنی مردان خارج از خانه و زنان درون منزل( چه خانه و چه چادر) کار می کرده اند، هیچ شاهدی بر اینکه زنان به لحاظ انسانی پایین تر از مردان بوده اند وجود ندارد. زمان زیارت خدایان – از مقدس ترین شعائر عربی قبل از اسلام- مردان و زنان به طور مشابه با مسئولیت پذیری فردی اعمال را به جا می آوردند. بسیاری از اعراب عقیده داشتند الهه هایی که می پرستیدند ( به نظر می رسد بیشتر الهه های زن وجود داشته اند تا خدایان مرد) دختران خدا بوده اند که به نفع انسانها پادرمیانی می کرده اند. قران متناوبا به خاطر نسبت دادن چیزهایی که برای خود نمی پسندیدند به خدا، آنها را سرزنش می کند. در میان تابو های عصر جاهلیت که مورد انتقاد قرآن بوده در آیه 140 سوره انعام یکی از آنها مبین این واقعیت است که اعراب قربانی مخصوصی را که برای پیشکش نزد خدایانشان می برده اند فقط مخصوص مردان بوده است و برای زنان ممنوع بوده. اگر حیوان مرده متولد می شده هردو جنس می توانسته اند آن را بخورند، اما اینکه تبعیض جنسیتی در خصوص مصرف این حیوان چه بوده برکسی روشن نیست.
نهادهای ماقبل اسلامی که روابط خانوادگی را تحت تاثیر قرار می دادند توسط قرآن از میان برداشته شدند _ نهادهایی که به صورت متصل به هم به خلق روابط اشتباه و مبتنی بر سوء استفاده می پرداختند.همچنین در قرآن در آیه 4 سوره احزاب منع شده اند "خداوند دو قلب را در سینه یک مرد قرار نداده است. او زنان شما را که با آنها ظهار می کنید مادر شما قرار نداده، و نه اینکه پسران شما را که آنها را به فرزندی گرفته اید پسر واقعی شما قرار داد." ظهار چیزی است که مرد به واسطه آن زن خود را نسبت به خودش غیرمشروع می خواند، گویی که او مادرش است(زن خود را مادر خویش اعلام می کند). قرآن در آیه اول سوره مجادله تنبیهات مشخصی را برای مردانی که ظهار می کنند درنظر می گیرد. نهاد دیگری که ممنوع اعلام شد فرزندخواندگی(adoption) بود (آیه 4 سوره احزاب). اعلام عمومی این ممنوعیت زمانی بود که زینب همسر زید ابن طیب عاشق پیامبر شد و از زندگی کردن با زید به عنوان همسرش سرباز زد. زید برده پیامبر بود که پیامبر وی را پیش از ظهور اسلام آزاد کرده بود و به عنوان پسر خود به فرزندی پذیرفته بود. نهایتا زید زینب را طلاق داد و او همسر پیامبر شد. در آیه 37 سوره احزاب قرآن محمد را به خاطر تعلل در ازدواج با زینب به خاطر ترس از رسوایی عمومی آن مورد مواخذه قرار داد، "فقط به خاطر خدا و نه به خاطر مردم باید ترسید"، و فرزندخواندگی لغت بی معنایی است. قران هم ظهار و هم فرزند خواندگی را محکوم کرده است ؛ این دو را به عنوان واقعیاتی که خلق کننده موقعیت های اشتباه هستند، موقعیت هایی که روابط طبیعی را مبتنی بر سوء استفاده پیش می برند می شناسد، "خدا در سینه هیچ مردی دو قلب قرار نداد".
قرآن همچنین در آیه 19 سوره نساء یک رسم دوره جاهلیت را ممنوع می کند. به موجب این رسم پسر به عنوان بازمانده پدر می توانست از مادر خوانده اش ارث ببرد و او را مجبور کند که با وی ازدواج نماید یا او را از ازدواج با کسی منع کند ،همچنان که در آرزوی مال زن به سر می برد. در غیاب پسر نزدیک ترین خویشاوند مرد به فرد مرحوم می توانست نسبت به زن همین کارها را انجام دهد. همچنین آیه ای مشابه مجبور کردن زن به وصیت نمودن مطابق میل و اراده شوهر یا بخشیدن مهریه یا هر هدیه ای که وی به زن داده بوده است را منع کرد. قویا به مردان توصیه شده بود که زنان خود را نگه دارند "حتی اگر دوستشان ندارید...اما اگر می خواهید به جای آن زن، زن دیگری بگیرید( مثلا زن اول را طلاق دهید) و اگر به او مقداری طلا هدیه داده اید، چیزی از آن را پس نگیرید. آیا مایل به پس گرفتن آن مقدار طلا هستید؟ این کار چون دروغی حیرت آور و گناهی آشکار است! چطور می توانید آن را پس بگیرید درحالیکه شما با هم مدتهای مدیدی صمیمی بوده اید و آنها از شما قولهای جدی گرفته بوده اند؟(آیه 20 سوره نساء)
با اینکه اینجا محل بحث درباره برده داری نیست، لازم است چیزی درباره موقعیت زنان برده گفته شود. غیرمعمول نبود که صاحبان برده های زن از آنها برای تن فروشی استفاده کنند. چنین چیزی به صورت روشن در آیه 33 سوره نور آمده و در جاهای دیگر هم ذکر شده. در آیه 33 سوره نور قرآن به طور عمومی به صاحبان برده ها دستور می دهد که برده ها را آزاد کنند، اگر مال ندارند به آنها مال داده شود، همچنین تن فروشی برده های دختر را ممنوع اعلام می کند. درعوض باید آنها را به عقد ازدواج در آورد. در آیه 25 سوره نساء آمده است که اگر مردی نمی تواند زن آزادی را به عقد خود درآورد می تواند با زن برده ای ازدواج کند، و اگر آن زن که به عقد مرد درآمده به مرد خیانت کرد، باید نصف مجازات یک زن آزاد برای او در نظر گرفته شود. همینجا در این آیه مشخص می شود که مجازات سنگسار تا حد مرگ برای زن آزاد پایه و مبنایی ندارد، چرا که این مجازات نمی تواند برای زن برده ازدواج کرده نصف بشود. در همین آیه نیز تاکید می کند که زنان برده نباید برای تمتع جنسی یا صیغه مورد استفاده قرار بگیرند، این مبین آن است که این امر تا حدی رواج داشته است. آیه 25 سوره نساء تبصره می گذارد که مرد آزاد می تواند با زن برده ازدواج کند اگر نمی تواند از عهده ازدواج با زن آزاد برآید و می ترسد که در صورت ازدواج نکردن به خطا برود. آیه 33 سوره نور مرد فقیر را چه آزاد باشد و چه برده بیم می دهد که مبادا ازدواج کند " تا وقتی که خدا به او مال بدهد"، این درحالیست که درست در آیه ماقبل این آیه قانون کلی را تشریح می کند که همه مسلمانان چه مردان ، چه زنان آزاده و چه برده ها باید ازدواج کنند،همچنین امید داده شده که اگر فقیر هستند خدا به آنها مال می دهد تا از عهده این کار برآیند. بااینکه نوعی تنش آشکار میان این تحذیر و قانون جهانشمول وجود دارد، عجیب است که چرا آنگونه که طبری گزارش می حداکثر صاحب نظران مسلمان ( از جمله خود وی) ازدواج مرد آزاده با زن برده را "غیر مشروع" می دانند مگر اینکه او نتواند با زن آزاد ازدواج کند و از خطا و گناه بترسد. تنها تعداد اندکی به صورت غیر مشروط اجازه این کار را می دهند. ربیعه (یکی از اولین صاحبان قدرت در مدینه،معروف به "قضات هفتگانه") چنین ازدواجی را ترجیح می دهد و آن موقعی است که " مردی عاشق زن برده ای بشود".قرآن حرفی از غیرمجاز بودن چنین ازدواجی نمی زند اما اشاره می کند(بیم می دهد) که، همانطور که طبری هم می گوید، بچه های زن برده ،خود برده می شوند.هیچ راهی وجود ندارد که به لحاظ تاریخی این منطق را آزمایش کنیم، با این همه جایی که در آیه 33 سوره نور توجه ما را به ازدواج جلب می کند و هم مردان و زنان آزاده هم بردگان را خطاب قرار می دهد با قرآن ناسازگار است. اما می دانیم که بعد از اینکه زنی برده فرزندی را برای صاحبش به دنیا می آورد( و "مادر بچه" می شد) دیگر صاحبش نمی توانست او را بفروشد یا به کسی هدیه دهد، و آن برده بعد از مرگ صاحبش به صورت اتوماتیک به همراه فرزندش آزاد می شد. چیزی که در اینجا حائز اهمیت است و پیچیده تر این است که زنی که به همسری مردی درآمد زن او محسوب می شود اما برای مرد دیگر برده است. با این حال سخت نبوده است که راه حلی برای عاقبت آن زن و فرزندش در نظر گرفته شود، به خصوص که او صیغه مرد نبوده بلکه به عقد ازدواج مرد آزاد درآمده است. این نمونه خوبی است برای نشان دادن اینکه تا چه حد تاریخ اسلام از نرمهای اسلامی فاصله گرفته است.
ادامه دارد...
نظرات