ارتباط موثر- قسمت نهم

ارتباط موثر- قسمت نهم

در هشت گفتار از ضرورت توجه به احساسات گفتيم و راهكارهايي را مورد بررسي قرار داديم كه ميتوانند براي مديريت تعارض در خانواده بكارگرفته شوند٠رويكرد "روش تحليل رفتار متقابل" و " هوشمندي عاطفي" شناخت ريشه هاي عاطفي بحران هاي خانوادگي را مورد توجه قرار مي دهند. بعلاوه با تاكيد بر سال هاي اوليه زندگي و نقش كودكي و احساسات درشكل گيري رفتارها و افکارمان يادآوري مي كند كه ناكاميهاي ارتباطي در بزرگسالي مي توانند ريشه هاي عميقي داشته باشند٠ هوشمندي عاطفي يادآوري مي كند كه قدرت عشق و نيروي سازنده آن در تعاملات انساني ميتواند به جاي كنترل و تحكم به كارگرفته شود٠ شايد بتوان گفت كه به واسطه عوامل فرهنگي و تربيتي ،تعاملات روزمره خود را بر اساس تحقير،كنايه ،قدرت نمايي يا نادیده گرفتن خود/ديگران پيش مي بريم .ارتباطاتي كه به شيوه هاي مذكور تنظيم و مديريت شوند به مرور باعث بيماري و آسيب هاي رواني و ارتباطي مي شوند. لازم است روابط عاطفي و خانوادگي مان را به گونه اي سامان دهيم كه شادابي و ارامش جاي دغدغه و تنش را بگيرد.ممكن است در تعامل با همسرمان مورد تحقير او قرار بگيريم مثل وقتي كه به شوخي آشپزي بد ما را نقل مجلس مي كند و ما احساس بدي پيدا مي كنيم. امامسئله اين است كه خود ما دربرخورد با فرزندمان احساسات او را ناديده مي گيريم و درجمع خانوادگي مشكلات رفتاري اش را به رخ او مي كشيم.محمدرضا و معصومه ده سال است كه ازدواج كرده اند٠محمدرضا از معصومه انتظار دارد بي چون و چرا به خواسته هايش تن بدهد٠ معصومه از اينكه در اداره امور خانه اختيار عمل ندارد ناراضي است و با غرغركردن و گلايه گاه و بيگاه ناراحتي خود را ابراز مي كند٠ محمدرضا از نظر كاري مرد موفقي است و به همين دليل فكر مي كند بهتر از ديگران مي تواند تصميم گيري كند،حتي در عرصه خانوادگي هم فكر مي كند نظر او بهترين است٠ او فكر مي كند چون معصومه خانه داراست صلاح خانواده را تشخيص نمي دهد و بايد به انچه مرد خانه مي گويد تن بدهد٠ معصومه معمولا درمقابل همسرش سازگار و منفعل است اما درمقابل دختر پنج ساله اش پرخاشگر و كنترل كننده است٠ مدام به دخترك بكن/ نكن مي كند و از كارهايش ايراد مي گيرد٠ به اين ترتيب معصومه در ارتباط با دخترش حلقه ارتباط ناسالم را ايجاد مي كند٠   " روش تحليل رفتار متقابل" ياداوري ميكند كه رابطه هاي خانوادگي و عاطفي كه در انها يك نفر فرمان مي دهد و براي طرف مقابل تعيين تكليف مي كند، متعاقباً با برخوردهاي "سازگار" و تبعيت طرف دوم تشديد مي شود ٠ به اين ترتيب همه ما مسئول ارتباطاتي هستيم كه به صورت دوطرفه معيوب و ناسالمند ٠ چه فرمانروايي كنيم و ديگران را مطيع خود بخواهيم ، چه با سازگاري به مخاطبانمان نشان دهيم كه نيازهاي خود راناديده مي گيريم ، برخوردمان ناسالم است٠ 


با همه اينها، به جاي نگراني و عذاب وجدان لازم است با شناخت رفتار هاي آسيب زاي خود در پي يافتن شيوه هاي سالم ارتباطي باشيم٠ چطور تشخيص دهيم ؟ كدام رفتارها ناسالمند؟ يكي از شيوه هاي موثر اين است كه وقتي از رفتارهاي ديگران ناراحت يا عصباني مي شويم با آنها درباره  احساس خود حرف بزنيم.لازم است به احساسات خود احترام بگذاريم ، ناديده گرفتن ناراحتي ها و عصبانيت مي تواند به سرخوردگي، كلافگي يا فاصله و مشاجرات دائمي و بي اثر منجر شوند٠ ما مي توانيم با برقرار کردن ارتباطات موثر و بيان احساسات خود به شيوه اي كه قبلاً توضيح داده شد، ديگران را نسبت به حدود عاطفي خود آگاه كنيم. نمي توان انتظار داشت كه ديگران به طور خودكار بفهمند ما چه احساسي داريم٠ طبق عادت ياد گرفته ايم به شيوه هاي غير موثر نارضايتي يا نيازهاي مان را بروز دهيم٠ وقتي معصومه به محمدرضا مي گويد " تو هيچ وقت من را جدي نمي گيري" همسرش با خود فكر مي كند " از همون غرهاي هميشگي" و به اين ترتيب مشكلات حل نشده باقي مي مانند. شايد ماهها زمان ببرد تا محمدرضا متوجه شود كه ناديده گرفتن همسرش چه آسيب هايي به رابطه می زند و البته براي دريافتن اين مسئله لازم است معصومه زماني را به گفتگو اختصاص دهد٠ به جاي اينكه مكالمه را از محكوم كردن همسرش شروع کند لازم است از احساس ناراحتي خود بگويد. اين شروع يك ارتباط سالم است. ممكن است معصومه از طرف محمدرضا محكوم شود كه " تو زيادي حساسي" يا " چقدر سخت ميگيري" . و البته فشار زيادي است كه ديگران به احساساتي بودن محكومت كنند. اما به عنوان انسانهاي بالغي كه مي خواهند براي مشكلات راه چاره پيدا كنند گريزي از گفتگو نيست. كافي است مدتي امتحان كنيد و علي رغم فشارهاي اطرافيان احساسات خود را كه ناشي ار رفتارهاي ديگران هستند بيان كنيد. قبلا شيوه موثر بيان احساس را ياد آوري كرده ايم. لازم است حدود عاطفي خود را براى ديگران روشن كنيم و در عين حال دقت كنيم و ببينيم كدام رفتارهاي ما نيازمند اصلاح است. از نگاه " روش تحليل رفتار متقابل" روابط ناسالم دوطرفه هستند، و نمي توان يك طرف رابطه را مقصر تمام مشكلات دانست. اين رويكرد سخت مورد پذيرش قرار  مي گيرد چرا كه ما عادت داريم براي حفظ خودمان انگشت اتهام را به سوي ديگران و جامعه نشانه بگيريم. درواقع سهم خود را در ايجاد مشكلات نمي بينيم. معصومه بعد از شركت در كارگاه "هوشمندي عاطفي" تصميم گرفت با محمدرضا حرف بزند. از آنجا كه معمولا با خاله خود زياد مشورت مي كرد و راه حلهاي او را موثر می دانست، با وي در اين باره صحبت كرد. اما خاله به جاي اينكه او را تشويق كند به او گفت كه اين كار سودي ندارد و بهتر است صبر و تحمل خود را بالا ببرد. خاله به معصومه گفت كه او در جواني شرايط بسيار سخت تري را گذرانده و معصومه بايد بهتر از اين شوهرش را مديريت كند. معصومه با شنيدن نصيحتهاي خاله احساس ناتواني و كلافگي مي كرد. بعد از دو روز عصبيت و كلافگي با دخترش، به مشاور روانشناس مراجعه كرد و با او مشكل را در ميان گذاشت. مشاور بعد از شنيدن داستان به معصومه گفت كه چرا اين دو روز عصبي بوده. بعد از صحبت با مشاور معصومه فهميد كه خود درگيري او در اين دو روز به خاطر مقايسه هاي خاله بوجود آمده. اينكه خاله تلويحاً به معصومه  اشاره كرده بود كه " تو نمي تواني از پس زندگيت بر بيايي". معصومه فهميد كه احساس بي عرضگي مي كند و انگار اين دو روز صدايي در ذهنش به او تلنگر مي زده كه " زن بيچاره ، تو چقدر بي دست و پا هستي" يا " چرا به خاله نگفتي كه تو مامان بهتري هستي؟" ، " خاله خودش بي كس و تنهاست و حالا داره به تو ميگه چه كاري درسته؟" . اين صداهايي كه معصومه در ذهنش مي شنود به نوعي احساس بد را به او منتقل مي كند، به او القا مي كند كه كارهايش ايراد دارند . " روش تحليل رفتار متقابل" اين نداهاي دروني را" گفتگوي دروني" مي نامد. معصومه تصميم گرفت اقدامات تازه اي انجام دهد. ابتدا مي خواست با خاله حرف بزند و به او بگويد كه از حرفهايش ناراحت شده. به خاله زنگ زد و به او گفت ميشه يه سري فردا بهتون بزنم؟ مي خوام چيزي رو بهتون بگم . و خاله گفت بيا. معصومه به خانه خاله رفت ، بعد از كمي احوالپرسي گفت ميشه يه چيزي بگم؟ خاله به تائيد نگاهي كرد، معصومه ادامه داد شما كه به من گفتيد "نمي توني با محمدرضا حرف بزني و مشكلات رو درست منتقل كني، خيلي عصباني شدم" . خيلي حرف هاي ديگر هم سرزبان معصومه آمد اما تصميم گرفته بود كوتاه حرف بزند تا شنونده اش با بمباران حرفهاي او مواجه نشود. خاله در پاسخ معصومه چيزي نگفت و با سكوت به آشپزخانه رفت تا چاي بريزد. وقتي معصومه به خانه بازگشت احساسات مختلفی داشت. خوشحال بود كه حرف خود را گفته اما مي ترسيد كه خاله ناراحت شده باشد. اما با خود فكر كرد مودبانه و آرام حرف زده و توهيني به خاله نكرده است.  چند روز بعد وقتي به خاله زنگ زد متوجه شد كه او محتاط حرف مي زند، چند كلمه اي با هم صحبت كردند و مكالمه تمام شد. رابطه خاله  و خواهرزاده بعد از ان گفتگو تغيير كرد. معصومه تصميم گرفته بود وقتي با خاله حرف مي زند از واژه هايي چون " من بيچاره...." ، " مجبورم....."، " خسته شدم" كمتر استفاده كند. گاهي در ميانه صحبت لحن خود را عوض مي كرد و از موضع فردي كه دست بسته و بي اختيار است مشكلات خود را بيان نمي نمود. معصومه با دقت در مكالمات خود متوجه شد كه لازم است به جاي درد دل و روايت غصه و ناله از موضوعات ديگر حرف بزند. او فهميد كه اگر خود را ضعيف نشان ندهد، خاله هم برايش دلسوزي نمي كند.
تصميمات معصومه درمورد رابطه اش با محمدرضا چالش بيشتري داشت و زمان و صبر زيادي را مي طلبيد. معصومه تصميم گرفت برنامه ريزي كند و آرام براي تغيير اوضاع قدم بردارد. به محمدرضا گفت كه آخر هفته يك ساعت را به حرف زدن اختصاص بدهند. شوهرش در جواب گفت ما كه هميشه داريم حرف ميزنيم! يك ساعت ؟ چه حرفي؟ اما معصومه گفت صبر كن تا اخر هفته بشه. در آن هفته يك مسئله پيش آمد كه معصومه را ناراحت كرد، مي خواست دوستان خانوادگي را براي شام دعوت کند اما محمدرضا مخالفت كرد. معصومه پرسيد چرا؟ محمدرضا گفت براي اينكه " من ميگم!". معصومه خيلي ناراحت بود اما صبر كرد تا زمان حرف زدن آخر هفته رسيد. پنجشنبه شب به محمدرضا گفت ميخوام چيزي بگم، شوهر نگاهي به او انداخت و خود را منتظر نشان داد. معصومه گفت يادت هست مي خواستم مهمون دعوت كنم و تو گفتي نه؟ محمدرضا سري تكان داد. معصومه گفت من خيلي ناراحتم كه گفتي مهمون دعوت نکن، و وقتي دليل پرسیدم گفتي چون من مي گم! محمدرضا گفت خب كه چي؟ معصومه  عصبي شد و فرياد زد " ديگه با بچه ها نبايد اين طوري حرف زد، ادم بايد براي كارش يا مخالفتش دليل داشته باشه" . محمدرضا سعي كرد خود را منطقي جلوه بده و همسرش را آرام كنه، گفت اروم باش. معصومه از اتاق بيرون رفت و پر از خشم بود٠ ان شب معصومه كنار دخترك خوابيد و محمدرضا دير وقت به رختخواب خود رفت.  فردا صبح محمدرضا به معصومه گفت بگم چرا مخالف مهموني بودم ! چون با يكي از ان دوستان دچار اختلاف شده ام و در محل كار با هم جروبحث كرده ايم نمي تونم فعلا باهاش روبرو بشم! معصومه مي خواست شروع كند به موعظه شوهر اما جلوي خود را گرفت، ياد گرفته بود كه وقتي حرفهاي طرف مقابل را مي شنود لازم است سكوت كند و به او اجازه دهد حرفش را بزند، بدون اينكه دنبال ايرادهاي طرف بگردد و از او انتقاد كند. معصومه از اينكه محمدرضا برايش دليل آورده بود خوشحال شد و آن را نشانه اي براي تاييد كارش دانست.

ادامه دارد...

این مقاله را به اشتراک بگذارید:

نظرات

نظر شما