منزلت زنان در اسلام- قسمت دوم

منزلت زنان در اسلام- قسمت دوم

رابطه دو جنس: 

الف. پرده نشینی و برابری عمومی ذاتی بین دو جنس

قرآن نه به پوشاندن سر و صورت امر می کند و نه جدایی بین دو جنس را واجب می داند، بلکه بر میانه روی جنسی تاکید می کند. براساس بستر تاریخی قطعی است که در زمان پیامبر پوشاندن سر و صورت واجب نبوده، و نه جدایی دو جنس آنگونه که بعدها در جوامع اسلامی توسعه یافت وجود داشته است. در واقع بیانیه های قرانی که به میانه روی امر می کنند به خودی خود نشان میدهند که نه پوشاندن سر صورت وجود داشته و نه جدایی دو جنس. چرا که اگر جدایی دو جنس وجود داشته ضرورتی نداشته که از مردان و زنان خواسته شود که رفتاری متعادل داشته باشند. در زیر قطعه ای کلاسیک از قرآن آورده می شود :

ای محمد مردان مومن را بگو تا چشمها(از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند که این بر پاکیزگی شما اصلح است و البته خدا به هرچه کنید کاملا آگاه است. و زنان مؤمن را بگو تا چشمها ( از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند و زینت و آرایش خود جز آنچه قهرا ظاهر می شود بر بیگانه آشکار نسازند و باید گردنهای خود را با روسری  بپوشانند....(آیه 31 سوره نور)

اگر دو جنس از هم تفکیک و جدا می شدند یا پرده نشینی زنان ، آنگونه که امروز شاهد آن هستیم، مطرح بود دیگر معنایی نداشت که سخن از"میانه روی در چشم و نگاه" بشود. درباره "نشان ندادن زینت هایشان بجز آنها که به صورت طبیعی آشکار اند" گروه بزرگی از صاحب نظران معتقدند زینتها آنطور که معمولا آشکار هستند شامل صورت، نیمی از ساعد وهر آرایش یا جواهری است که ممکن است داشته باشند، به طور مثال حلقه، النگو،لاک ناخن و غیره. همچنین جایی که گفته می شود " گردنهایشان را با روسری بپوشانند" شاهدی بر این مسئله است که لازم نیست صورت پوشانده شود. در آیات 59 و 60 سوره احزاب از زنان مسلمان ،از جمله زنان پیامبر خواسته می شود که وقتی شبها از خانه بیرون می روند " جامه های خود را محکم کنند" تا"به عنوان زنان مسلمان قابل تشخیص باشند و مورد تعرض قرار نگیرند" و همچنین "منافقانی" که زنان را مورد تعرض قرار می دهند اگر از چنین اعمالی دست بر ندارند مورد توبیخ قرار گرفته اند که طرد خواهند شد. همانطور که می بینیم هیچ اشاره ای به جداسازی جنسیتی در این آیات نشده است. در آیه 30 سوره احزاب همسران پیامبر بیم داده شده اند که اگر رفتاری نامتعادل پیشه کنند "مجازات" خواهند شد. آیه 32 سوره احزاب اشاره می کند که "منافقان" – و خصوصا رهبر دغلکارشان عبدالله بن ابی ابن سالوس که همواره در کمین فرصتی بود که داستانهای رسوایی آمیزی درباره زنان پیامبر پخش کند _ آماده بودند تا هر کاری بکند تا تخم دشمنی را میان مسلمانان بکارند و ]ایمانشان[ را تضعیف کنند. به زنان پیامبر توصیه می شود " با لحنی نرم و نازک با مردان سخن نگویید _ اگر از خدا می ترسید _ مبادا در دل کسی که مرض هست(به طور مثال رهبر "منافقان")مرض بیفتد واز این موقعیت نهایت سوء استفاده را بکند". اما این هم یک مورد خاص است و قرآن بیان کرده که زنان پیامبر  به منزله"مادران ایمان آورندگان" هستند(آیه 6 سوره احزاب).

با توجه به این شواهد، پیگیری این موضوع که حجاب زنان  و جداسازی جنسیتی از کجا شروع شده و یا اینکه چطور توسعه یافته هیچ هدف خطیری را پوشش نخواهد داد، هرچند که جالب و مهم باشد.( هدف پوشش زنان تنها جدا کردن زن و مرد نبوده بلکه به عنوان نماد احترام و منزلت بوده است). ما در احادیث تغییرات اساسی یا انحراف از نرم های قرآنی را می بینیم. به طور مثال قرآن زنان و مردان را به صورت جداگانه به عنوان افرادی که در حسنات و تقوا برابرند چنان در آیات مختلف خطاب قرار می دهد که هرگونه ارجاع به شواهد مشخص غیرضروری خواهد بود. با این حال، برطبق یک حدیث بسیار مشهور و مهم تاریخی در میان مجموعه ای از احادیث متقن یک بار پیامبر به برخی زنان گفت که ایشان ذاتا نسبت به مردان پایین ترند، هم به لحاظ مذهبی و هم به لحاظ درک و هوشمندی. از او پرسیدند چرا زنان به لحاظ مذهبی ضعیفند، او پاسخ داد " چرا که وقتی عادت ماهانه می شوند نمی توانند نماز بخواند و روزه بگیرند". کاملا روشن است که چنین چیزی در تقابل با گفته قرآن درباره برابری زنان و مردان در تقوا و محاسن مذهبی است. اما بگذارید با حدیث پیش برویم. زنان از پیامبر پرسیدند چرا آنها به لحاظ هوشمندی از مردان پایین ترند، پیامبر پاسخ داد " آیا شهادت شما در (دادگاه) نصف شهادت مردان ارزش ندارد؟" زنان گفتند "بله".

نیمه دوم این حدیث جالب تر است چرا که توسعه قانون شهادت را در ابتدای اسلام پیش فرض می گیرد. بر اساس این قانون ، برای ثابت کردن یک مورد قانون مدنی در دادگاه  دو شاهد مرد یا یک مرد و دو زن شاهد مورد نیاز هستند. این قانون بر پایه آیه 282 سوره بقره اعتبار دارد که بیان می کند اگر کسی از دیگری پولی قرض بگیرد باید به صورت مکتوب قراری نوشته شود و یا دو مرد شاهد آن باشند یا یک مرد و دو زن. "چرا که در صورتیکه یکی (از زنان) دچار اشتباه شد دیگری آن اشتباه را یادآوری کند." اولا قرآن آنطوری که قانون مبتنی بر این آیه مدعی آن است، هیچ قاعده کلی از ارزش شهادت زن و مرد نمی گوید. ثانیا اگر واقعا قرآن شهادت یک زن را نصف شهادت مرد می دانست چرا شهادت چهار زن را در قبال دو مرد مجاز ندانست، و چرا می گوید تنها یکی از دو مرد می تواند دو زن را جانشین خود داشته باشد؟ به نظر می رسد قصد قران این بوده است که در باب مبادلات مالی ، از آنجایی که زنان معمولا با چنین اموری سروکار نداشته اند و عموما در مسایل حرفه ای دستی نداشته اند بهتر خواهد بود که دو زن شاهد باشند تا یکی اگر یکی از شاهدان زن است _ و حداقل یک مرد باید در میان شاهدان باشد. فهمیدن این امر سخت نیست. چطور کسی می تواند از این امر یک قانون کلی را استنتاج کند که تحت هر شرایطی و برای همه مقاصد شهادت یک زن نسبت به مرد پایین تر است؟ در همین راستا حالا که شرایط اجتماعی طوری تغییر کرده که زنان نه تنها از آموزش هایی همانند مردان برخوردارند بلکه در مبادلات مالی و امور حرفه ای هم مجربند چرا قانون را تغییر ندهیم؟ خود قانون کلاسیک اسلامی زنان را با دانش زنان و زایمان به عنوان تنها کسانی که توانایی شهادت دادن درباره مسائل مربوط به زنان و زایمان دارند شناخته است. بنابراین این آیه کوچکترین پتانسیلی برای ثابت کردن نقصان عقلی زنان نسبت به مردان ندارد، و هیچ شکی نیست که حدیث مورد اشاره توسعه حقوقی بعد از دوران پیامبر را مفروض می گیرد.

بر طبق حدیث دیگری از پیامبر نقل شده است که "هیچ کس نباید خودش را به پای کسی جز خدا بیاندازد اما اگر جایز بود که موجودی موجود دیگری را بپرستد من زن را به عبادت شوهرش ملزم می دانستم." بخش دوم این حدیث چنان مشمئز کننده است که همه آنچه ما از رابطه پیامبر با همسرانش می دانیم را زیر سوال میبرد و باید فورا بی اعتبار خوانده شود. همسران پیامبر فراتر از پرستش او _ با همه اقتدار مذهبی اش_ از وی درخواست هایی داشتند، چنانکه قران می فرماید " ای پیامبر! به همسرانت بگو ‘ اگر می خواهید نعمتهای این دنیا را بدست آورید و از آنها بهره مند شوید، من آنها را به شما میدهم اما شما را رها خواهم کرد(مثلا با طلاق)’ "(آیه 29 سوره احزاب). قرآن از زنان خواسته همسران خوبی باشند، اضافه می کند، " زنان خوب آنهایی هستند که وفادارند و از هرآنچه مال همسرشان است در غیاب او محافظت می کنند چنانکه خدا هم از آنها می خواهد آنها را حفظ کنند."(آیه 34 سوره نساء).


عموما قرآن رابطه زن و شوهر را بر مبنا "عشق و رحمت" می بیند و اضافه می کند که زن "حامی اخلاقی" همسرش است( آیه 21 سوره روم). حمایت آنها را نسبت به همدیگر چنین بیان می کند " آنها( زنان شما) لباس شما هستند و شما لباس ایشان"( آیه 187 سوره بقره). واژه "لباس" در اینجا به معنای چیزی است که باعث آرامش می شود و ضعف های دیگری را می پوشاند. بنابراین در آیه 126 سوره اعراف تقوا "بهترین لباس"  خوانده شده، و در آیه 10 سوره نباء می گوید " و شب را ساتر و پوشاننده قرار دادیم درحالیکه روز را برای تحصیل معاش مقرر داشتیم". در واقع رویه فکری طبیعی قرآن به نوعی تک جفتی است.قبلا هم با اشاره به آیات 19 و 20 سوره نساء گفتیم که شوهر باید ،تا جایی که ممکن است، همسرش را نگه دارد حتی اگر از او خوشش نمی آید، و اگر چنین نکرد و خواست "زن دیگری را به جای او اختیار کند"( نمی تواند علاوه بر زن اول زن دیگری بگیرد)، در این صورت نمی تواند از زن اول هدایا و مهری را که به او بخشیده از او بگیرد _ حتی اگر"کپه ای طلا" باشد.

ب) عوامل نابرابری اجتماعی- اقتصادی

پیشتر مباحثی را مطرح کردیم و به حل مسائلی از ادبیات حقوقی و احادیث اسلامی که می خواهند نابرابری ذاتی میان دو جنس را ثابت کنند رسیدیم. با این حال، عوامل خاص یا عملکردهایی وجود دارند که با علی رغم اینکه به نابرابری ذاتی یا وجودی میان زنان و مردان منجر نمی شوند مطمئنا به نابرابریهای اجتماعی- اقتصادی خاصی در برخی حوزه ها اشاره دارند. در آیه 228 سوره بقره آمده است "برای زنان حقوق مشروعی نسبت به مردان است که دقیقا متناسب با وظایفشان نسبت به ایشان است، اما مردان یک درجه از زنان بالاترند." این بدان معناست که در حوزه اجتماعی( برخلاف حیطه مذهبی) ، درحالیکه حقوق و وظایف همسران نسبت به یکدیگر کاملا متناسب است، با این حال مردان یک درجه بالاترند. منطق چنین موضوعی در این آیه نیامده است و با "و خدا برهرچیزی توانا و بر همه امور داناست" ختم می شود. در آیه 34 سوره نساء منطق آن داده شده است: "مردان اداره کننده زنان هستند ( مثلا برتر از ایشانند) چرا که برخی از انسانها (از جهات خاصی) نسبت به دیگران ممتازند و به این خاطر که مردان از مال خود برای زنان خرج می کنند؛ بنابراین زنان خوب آنهایی هستند که وفادارند و اموال همسرانشان را در غیاب آنها حفظ می کنند- همانطور که خدا از آنها می خواهد که حفظ کننده باشند.و زنانی که از نافرمانی آنان بیمناکید نخست آنها را موعظه کنید اگر مطیع نشدند از خوابیدن با آنها بپرهیزید و نهایتا اگر مطیع نشدند آنها را بزنید؛ اگر از شما پیروی کردند بر آنها ستم نکنید- و خدا بزرگوار و عظیم الشان است." قرآن سپس دو منطق برای برتری مردان نسبت به زنان در امور اجتماعی- اقتصادی ارائه می دهد:1) اینکه مرد "برتر" است 2) اینکه مرد به طور کامل مسئول هزینه های خانواده است.

از آنجائیکه این دو عامل ظاهرا به هم مربوطند، لازم است که معنای عبارت "برتر" را بازبینی کنیم. در قرآن این عبارت به تعدد تکرار شده( آیه 32 سوره بقره، آیه 253 سوره بقره، آیه 95 سوره نساء، آیه 71 سوره نحل، آیه 21 سوره اسراء،آیه 55 سوره اسراء، و غیره) برای اینکه عملکرد بهتر برخی از افراد را نسبت به دیگران یادآور شود- نه فقط برتری یک جنس را بر جنس دیگر- یا در کسب درآمد و یا در کارهای دیگر. حتی در میان پیامبران عملکرد برخی بهتر از دیگران بوده، علی رغم منزلت برابر آنها به عنوان پیامبر( آیه 253 سوره بقره). بنابراین، این عبارت نمی تواند به نوعی نابرابری ذاتی در میان مردان ارجاع دهد و چنین نمی کند. آنچه قرآن به آن اشاره می کند این است که از آنجا که مردان به لحاظ اجتماعی اولین عوامل اجرائی و نان آوران خانواده هستند مسئولیت کامل پرداخت هزینه های خانواده و نگهداری از همسرانشان برعهده شان گذاشته شده است. به همین دلیل مردان به جهت دست و پنجه نرم کردن با شرایط اجتماعی، تجارب زندگی و بصیرت عملی بیشتری کسب کرده اند و موظف به "اداره امور زنان" شده اند، و در صورت عصیانگری زنان لازم است که به آنان تذکر دهند، در رختخواب تنهایشان بگذارند و نهایتا ایشان را بزنند بدون اینکه جراحتی ایجاد کنند.

دو سوالی که می توانند در اینجا طرح شوند این است که آیا چنین کارکردهای اجتماعی – اقتصادی که این نابرابریها بر روی آنها سوار است غیر قابل تغییرند، حتی اگر زنان بخواهند آنها را تغییر دهند. و اگر غیر قابل تغییر نیستند،کجاها رفاه عمومی افراد ضرورت تغییر آنها را ایجاب می کند و،اگر چنین است، تا کجا. تا اینجا پاسخ سوال اول را چنین داده ایم که از آنجائیکه این کارکردها عملکردهای اجتماعی- اقتصادی هستند و ذاتا در طبیعت دوجنس رسوخ نكرده اند، غیر قابل تغییر نیستند. اگر تغییر کنند، و زمان لازم به این تغییرات داده شود زنان نیز تجربیات و بصیرتی که مردان در طول سالیان اندوخته کرده اند را بدست خواهند آورد. بیانات قرآنی نیز اشاراتی غیر از این نداشته اند. پاسخ به سوال دوم چندان آسان نیست. از نظر نویسنده قطعا رسوم ، کاربردها و رویکردهای سنتی در جوامع مسلمان باید تغییر کنند. باید تغییر کنند و این تغییر لازم الاجراست چرا که وابستگی زن به مرد اغلب به طور گسترده ای با سوء استفاده همراه بوده است، و این فوری ترین و اساسی ترین ضرورت قرآن در حوزه اجتماعی است که سوء استفاده ها و نابرابری ها از میان بروند. ثانیا باید به زن اجازه داده شود که کار کند و به لحاظ اقتصادی به رکنی فعال بدل شود. به طور روزافزون خانواده ها در می یابند که نمی توانند تنها به درآمد مردان اکتفا کنند. اما درباره اینکه آیا زنان باید تقاضا هر نوع کاری را داشته باشند و اجازه داشته باشند تمام شغل هایی که مردان انجام می دهند را انجام بدهند، من مطمئن نیستم. مسلم است که اگر زنان بر این مسئله پافشاری کنند و پیگیر این موضوع باشند می توانند و نهایتا انجام خواهند داد. 

اگر به روند توسعه در غرب نگاه کنیم، توسعه ای که در کشورهای درحال توسعه منبع اغلب تغییرات اجتماعی بوده است، و بنابراین "مدلی" برای شرق توسط غربیان و همینطور بسیاری از نخبگان طرفدار غربی شدن در جوامع شرقی محسوب می شود، بعد از دو قرن صنعتی شدن همچنان پدیده های متناقضی را پیدا می کنیم. از یک سو ، به طور مثال، زنان در ایالات متحده همچنان برای حقوق برابر در برخورداری از فرصتها و دستمزد درگیر هستند، در عین حال از سوی دیگر، جنبش های زنان شدیدا شقه شقه شده اند. گروههای زنان از طیف های مختلف فکری ایدئولوژی های متناقض خود را _ له یا علیه حقوق برابر، طرفدار یا ضد سقط جنین، طرفدار یا ضد همجنس خواهی _ به صورت باز و سازمان یافته حمایت می کنند. این عدم اجماع نشان می دهد تا چه حد برقراری عدالت مشکل است و ساده انگارانه خواهد بود که انتظار تغییر اجتماعی ملایم در حوزه های حساس رفتار انسانی داشته باشیم، باید توجه داشت از حساس ترین حوزه ها در جامعه تمایلات جنسی است.مدرنیستهای مسلمان ( بجز سکولارهای ناب) به میزان زیادی منتقد مسیرهایی بوده اند که رهایی بخشی زنان در غرب تابع آنها بوده اند، ردپای چنین انتقادی به میزان زیادی در تفکرات محمد اقبال دیده می شود( d. 1938). درحالیکه نویسنده نمی تواند بگوید غرب "مدلی" برای زنان مسلمان است، وی قانع شده است که رهایی بخشی زنان یک مسئله مشترک برای زنان در غرب و زنان جوامع درحال توسعه مسلمان است. ممکن است اینگونه باشد که تجربه تاریخی زنان غرب و مسلمان در حوزه اخلاق جنسی و روابط جنسی کاملا متفاوت بوده است، و اینکه چنین تفاوت هایی  در روش ها و اهداف حرکتهای رهایی بخش آنان منعکس شده باشند( تنها با یک مطالعه مقایسه ای می توان به این تفاوت پی برد). همچنین روشن است که فرصت های معاصرشان از مسائلی ناشی می شوند که به طور گسترده از منابع مشترکی همچون صنعتی شدن نشات می گیرند و بنابراین باید تجربیاتشان را با هم به اشتراک بگذارند و از یکدیگر فرا بگیرند.

همانطور که می بینیم، کسی نمی تواند انکار کند که در جوامع مسلمان زنان اغلب مورد ستم قرار گرفته و قربانی واقع شده اند _ و در غرب مد شده است که درباره این مسئله زیاد سخن برود _ اما نویسنده حاضر با تردید بر این باور است که ممکن است مردان و زنان غربی تجربه خود را بر تصویر مردان و زنان مسلمان فرافکنی نمایند. می توان گفت جنبش های آزادیخواه زنان در دنیای مسلمانان هنوز در مراحل مقدماتی خود به سر می برد( با این وجود بارقه های این حرکت ها در نقاط مختلف خاورمیانه به قرن پیش باز می گردد) و هنوز به شدت و حدت غرب نرسیده است؛ اما تا حدی تردید دارم که آنچه زنان غربی( مثلا آزادی خواهی زنان) "واقعا می خواهند" را با آنچه زنان مسلمان "واقعا می خواهند" و اینکه چطور برای رسیدن به آن تلاش می کنند را به طور مسلم با هم یکی بدانم.





 

زنان تحصیلکرده در جوامع مسلمان در جستجوی کار و یافتن آن کند هستند، یافتن کار برایشان سخت است چرا که درصد بیکاری مردان بالاست. البته این الگو درحال تغییر است، به خصوص در طبقات متوسط و اقشار پایین طبقه متوسط، به دلیل افزایش مشکلات اقتصادی در کنار آمدن با فشارهای تورم و همچنین به خاطر دردسترس بودن و تقاضا برای محصولات و کالا هایی که برای رفاه مشتریان ساخته می شوند. تا آنجایی که آموزه های هنجاری قرآن یادآوری می کند کار برابر مستحق دستمزد برابر است. چنین قاعده ای در کشورهایی که تاکنون چنین مشکلی نداشته اند نیز اجرا می شود، بالاخص به این دلیل که اغلب شغلها در بخش دولتی است که تبعیض در دستمزد ممکن نیست. سخت می توان گفت که آیا وقتی زنان شروع می کنند به استخدام شدن به میزان وسیع شرایط همچنان خواهد ماند یا نه، اما به نظر نویسنده مشکلی پدید نخواهد آمد چرا که الگوی مقدماتی نظام یافته است.

مسئله بعدی که بر نابرابری اقتصادی تاثیرگذار است سهم زنان از ارث است که نصف سهم مردان از ارث می باشد. "حکم خدا در حق فرزندان شما این است که  پسران دو برابر دختران ارث برند"(آیه 11 سوره نساء). بعضی از مسلمانان مدرنیست معتقدند به عدالت نزدیک تر خواهد بود که به همه فرزندان صرف نظر از جنسیت آنها نسبتی برابر از ارث داده شود. سایر مدرنیستها، که به لحاظ اجتماعی محافظه کار ترند (مثلا محمد اقبال) بر این باورند که از آنجایی که دختر از همسرش مهریه می گیرد ، این نابرابری در سهم ارث به واقع به عدالت نزدیکتر است. با این حال، به نظر می رسد سود مهریه به طور میانگین برای یک عروس معمولا کمتر از سهم ارث اوست و بنابراین خیلی بعید خواهد بود که این استدلال درست باشد. اما سهم ارث ، همچون سایر ارزشها و مسئولیت های اقتصادی که برای دو جنس مقرر شده است _ همانطور که در بالا گفتیم _ نوعی کارکرد نقشهای واقعی زن و مرد در جامعه سنتی است. در بالا گفتیم که چنین نیست که این نقشها ذاتا قابل تغییر نباشند _ در واقع وقتی برابری ایجاب می کند تغییر به لحاظ اسلامی یک امر واجب است. چنین چیزی در مورد بیوه زنی مشهود است که در قرآن( آیه 13 سوره نساء) برایش یک هشتم مال همسرش درصورت فرزند داشتن قرار داده شده، اگر فرزند نداشته باشد یک چهارم از مال همسرش به او ارث می رسد. این درحالیست که در همین آیه سهم مردی که همسرش فوت شده دوبرابر این میزان است. می بینیم که در جامعه قبیله ای افراد قبیله در صورتی که نیاز مالی داشته باشند بوسیله سایر اعضاء یا کل قبیله نیازشان مرتفع می شود. با این حال، در صورت تغییر اجتماعی تغییرات در میزان سهم افراد باید اعمال شود، چرا که در یک جامعه غیر قبیله ای کارکردهای اجتماعی قدیمی تحت تغییرات رادیکال قرار می گیرند. اما درصورتیکه بسیاری از مسلمانان نخواهند در سهم ارث تغییری بدهند، سازو کارهایی باید تعبیه شوند که در طول حیات فرد اموالش ترخیص گردند. اما اگر مسلمانان نخواهند "هیچ قاعده ای در قرآن " را تغییر دهند ، درعمل تغییرات رادیکال و حتی خانمان براندازی در سهم ارث ایجاد کرده اند. محروم شدن دختران از سهم ارث پدرانشان را ببینید که چطور باعث حفظ پدرسالاری شده است _ این نه تنها برخلاف قانون های قرآنی است بلکه با قانون های وضع شده در دولتهای مسلمان هم در تناقض است. 

ادامه دارد...

این مقاله را به اشتراک بگذارید:

نظرات

نظر شما