ارتباط موثر- قسمت پنجم
قسمت پنجم
در چهار نوشتار قبلی از اهمیت احساسات گفتیم و اینکه برای حل تعارضات خانوادگی لازم است با نزدیکانمان از آنچه در دل داریم حرف بزنیم. با توجه به اینکه هر نوع گفتگویی به حل اختلافات منجر نمی شود، آداب حرف زدن و چگونگی مدیریت آن مسئله قابل توجهی است. شاید به نظر برسد این راه نمی تواند به نزدیک شدن افراد یا رفع اختلافات میان اعضاء خانواده منجر شود. برای توجیه بیشتر این موضع لازم است توضیحاتی را اضافه کنم. در این مرحله ضرورت "شناخت احساسات و گفتگو درباره عواطف" را بازتر می کنم.
گاهی اعتقاد عمومی بر این است که اگر کسی ناراحت یا عصبانی می شود، احساسات او به خودش مربوط می شود یا چون حساسیت او بالابوده، دچار مشکل شده. در مواقعی گمان می کنیم با خاموش کردن عواطف خود ، بی توجهی یا پس زدن "فکروخیالها" می توانیم مدیریت بهتری داشته باشیم و روابطمان را موثرتر سامان دهیم. اما این تصور درست نیست، عواطف، افکار و رفتارهای ما با هم مرتبطند ، در واقع غم یا عصبانیت های ما بر روی تصمیماتمان و ارتباط ما با دیگران اثر گذارند.
مثال:
ناهید هر وقت با همسرش، محسن، جروبحث می کند دچار "سردرد میگرنی" می شود و چند روزی در رختخواب بستری می شود. ناهید در مشاجرات گاه و بیگاه از همسرش گله می کند و با غرغرکردن عصبانیتش را خالی می کند. محسن شبها دیر وقت از سرکار برمیگردد، و معمولا آنقدر خسته است که بعد از خوردن شام می خوابد. شبهایی که ناهید کلافه است وقتی محسن از راه میرسد، در حال شام خوردن شروع می کند به انتقاد از همسرش و کارهای غلط او. پسر سه ساله شان وقتی مادر سردرد دارد، بیشتر گریه میکند و بی قراری هایش اعصاب مادر را تحریک پذیرتر می کند. محسن بعد از بستری شدن ناهید عذاب وجدان میگیرد و بیشتر در خود فرو می رود. سالهاست که یک چرخه معیوب از روابط در این خانواده تکرار می شود. محسن فکر می کند همسرش حساسیتهای بی مورد و بیش از حد دارد ، ناهید هم محسن را بی احساس و بی توجه می داند. برای مدیریت چنین وضعیتی نزدیک شدن زوجین به همدیگر و درک متقابل می تواند کمک کند، تا وقتی که طرفین همدیگر را مقصر بدانند و سهم خود را در ایجاد مشکلات نادیده بگیرند، مسائل حل نخواهند شد و بحرانهای خانوادگی روبه وخامت خواهد گذاشت.
راه حل چیست؟
ناهید بعد از خواندن کتاب "هوشمندی عاطفی، قلبی پر از عشق" شروع کرد به ایجاد تغییراتی در زندگی اش. او متوجه شد که قدم اول در بهبود شرایط این است که بفهمد چرا عصبی یا ناراحت می شود، در کتاب خوانده بود که ما با رفتارهای خود در دیگران احساساتی را بوجود می آوریم و همه ما مسئول رفتارهای خود هستیم. کم کم فهمید یکی از مسائلی که او را ناراحت می کند این است که " محسن از صبح تا غروب جواب تلفن هایش را نمی دهد ، به همین دلیل ناهید ناراحت می شود". ناهید دلیل کلافگی ها و غرولند پی در پی اش را پیدا کرد، متوجه شد وقتی محسن از سرکار خسته به خانه برمی گردد چون تمام روز منتظر تماس تلفنی شوهر مانده و جوابی از محسن نگرفته ناراحتی و فکرو خیال هایش تبدیل به عصبیت و خشم می شوند. یک شب ناهید به شوهرش گفت جمعه یه نیم ساعت کارت دارم، با هم بشینیم حرف بزنیم. محسن با تعجب نگاهی به او انداخت و سری به تایید تکان داد، از رفتار ناهید تعجب کرده بود، چون دو شب گذشته او بدون گلایه و درآرامش با همسرش شام خورده بود.
جمعه، بعد از خوابیدن پسرک، ناهید به اتاق نشیمن رفت و نشست کنار محسن، گفت می تونم چیزی بگم؟ محسن بدون اینکه سرش را از روی روزنامه بردارد گفت بگو! ناهید گفت میشه لطفا سرت رو از روی روزنامه برداری و به من نگاه کنی؟ محسن بعد از کمی تامل نگاهش را از روزنامه گرفت. ناهید گفت "من از یه چیزی ناراحتم، وقتی در طول روز به تو تلفن می زنم، گوشی ات رو برنمی داری و اصلا به من زنگ نمی زنی". محسن گفت "خب که چی؟ مشکل من نیست، از بس بیکاری هی به من زنگ میزنی، گرفتارم، نمیتونم جوابتو بدم". ناهید از این لحن محسن ناراحت می شود، اما با خود فکر می کند، بهتر است تا رسیدن به نتیجه تلاش کند و همچنان قوی باقی بماند. ناهید ادامه می دهد " من بیکار نیستم، از صبح تا شب باید به کارهای خونه و بچه داری برسم. برای این در طول روز بهت زنگ میزنم که دوست دارم صدات رو بشنوم، خستگی ام از شنیدن صدات درمیره". محسن با تعجب نگاهی به همسرش می اندازه، انگار محبت ناهید دل محسن را کمی نرم می کند. بعد ناهید ادامه میدهد اگر در طول روز یک بار بهت زنگ بزنم جوابم رو میدی؟ من دیگه مدام زنگ نمیزنم، اما تو هم لطفا تلفن من رو بی جواب نگذار. محسن فقط نگاه می کند و سرش را پایین می اندازد.
مطمئنا مسئله ای که در بالا ذکر شد تنها یکی از مشکلات کوچکی است که ناهید را آزار می دهد و لازم است که این زوج درباره خیلی از مسائل باهم حرف بزنند. با یک بار صحبت آندو به هم نزدیک نمی شوند و تمرین و گفتگوی مدام ضروری به نظر می رسد، واقعیت این است که فراز و نشیب رابطه های ما در مواقعی جدی تر و عمیق تر از آن است که با چندخط بتوان حق مطلب را ادا کرد. در اینجا سعی دارم نشان دهم که تغییر نگاه ما پیش درآمد تغییر در زندگی و رابطه زناشوئی است. تا وقتی با دعوا و مشاجره به دنبال کسب توجه همسرمان باشیم، او بیشتر از ما فاصله می گیرد. ما می خواهیم برای رسیدن به صمیمیت و تثبیت رابطه های عاطفی خود با هم حرف بزنیم، بیرون ریختن احساسات بدون در نظر گرفتن شرایط طرف مقابل ما را به نتیجه نمی رساند. اگر ناهید میخواهد پاسخ مناسبی از همسرش بگیرد لازم است طوری با او حرف بزند که محسن احساس ترس و نگرانی نداشته باشد، و برای دفاع از خود "زره به تن نکند". ناهید رفته رفته در طول چند ماه تغییر روش داد و به جای محکوم کردن همسرش نیازهای خود را با لحن آرام و محبت آمیز بیان کرد. محبت ناهید محسن را تحت تاثیر قرار می داد، این زوج تصمیم گرفتند به جای اینکه به همدیگر اتهام بزنند و یکدیگر را مقصر ببینند، احساسات و نیازهای خود را بیان کنند. محسن رفته رفته یاد گرفت به جای اینکه حدس و گمانهای خود را به ناهید نسبت بدهد و از او فاصله بگیرد، محدودیتهای کاری خود را برای همسرش توضیح دهد. محسن دیگر از ترس اینکه مورد انتقاد قرار بگیرد، سکوت اختیار نمی کرد و برای نزدیک شدن به همسرش وقت می گذاشت، او کم کم فهمید که حرف زدن با ناهید به آرامش و نزدیکی شان کمک می کند و تنشها را کاهش می دهد.
بنابر آنچه گفته شد شناخت احساساتمان گام مهمی در حل تعارضات و ایجاد صمیمیت است. میزان آگاهی هریک از ما نسبت به ناراحتی، خشم یا ترسهای خود متفاوت است و می توان گفت یک طیف از صفر تا صد وجود دارد که هرکدام از ما در نقطه ای از این پیوستار قرار میگیریم، در ادامه چند نمونه می آوریم تا تفاوت میان افراد را نشان دهیم. نیما خیلی کم احساساتی می شود و نوعی کرخی در تشخیص عواطف خود دارد،اگر شاهد گریه کردن یا عصبانیت یکی از نزدیکان خود باشد هیچ احساسی به او دست نمی دهد. در اغلب اوقات نسبت به احساسات خود و دیگران بی تفاوت و گنگ است، البته به ندرت دچار طغیان عصبانیت می شود ، در این مواقع وسایل خانه را پرتاب می کند و می شکند. وقتی در محیط کار یا خانه تنش و بحرانی پیش می آید او دچار سردرد شدید می شود و با خوردن قرصهای مسکن از شر عواقب درگیریهای عاطفی خلاص می شود. نیما زیاد سیگار می کشد و چای می نوشد.
سودابه گاهی تپش قلب شدید می گیرد، همسر او شاهین پرخاشگر است و مواقعی که شاهین داد و فریاد به راه می اندازد سودابه فشاری را در قلبش حس می کند. بعضی افراد بدون اینکه متوجه شوند چه احساسی دارند، فقط تحریکات فیزیکی و دردهای موضعی را تجربه می کنند. دل پیچه، احساس خفگی و فشار در گلو، گرفتگی عضله، عبور یک جریان سرد از بدن، گزگز یا سوزش از علایم فیزیکی هستند که می توانند با احساسات خاصی مرتبط باشند. سودابه معمولا برای غلبه بر اضطراب و تشویش خود داروهای آرام بخش مصرف می کند.
حسن و نسترن خواهر و برادری هستند که مدام با هم بگو مگو دارند. حسن عادت دارد با متلک گویی و تکه پرانی حرص خواهرش را دربیاورد و او را به گریه بیاندازد. نسترن گاهی با داد و گاهی با گریه از آزار و اذیت برادرش شکایت می کند . وقتی مادر از نسترن می پرسد "دیگه چی شده؟"، او بدون اینکه برای مادر توضیح دهد که چه حس و حالی دارد با شلوغ کاری حسن را محکوم می کند. حسن عادت کرده برای جلب توجه دیگران در خانواده، خواهرش را "دست بیندازد" و تحقیر کند. معمولا مشاجرات آندو به نتیجه ای نمی رسد و بعد از یک قهر طولانی آرامش به خانه برمی گردد. نسترن بحرانهای عاطفی خود را نمی تواند مدیریت کند، چون قادر به تشخیص احساسات خود نیست، او مدام می گوید " من از این خونه خسته شده ام"، " هر روز دارم زجر می کشم" و....اما نمی تواند خشم یا ناراحتی خود را از هم تفکیک کند و به طور موثر به این بازی برادرش پایان بدهد. لازم است نسترن برای خاتمه دادن به این جریان با حسن حرف بزند ، ترکیبی از قاطعیت و محبت در گفتگو می تواند به او کمک کند تا از تحقیرهای برادرش در امان بماند و دیگر آزار نبیند.
طبق نظر روان شناسان، حرف زدن از احساسات و شکستن سکوت می تواند به ما کمک کند تا رفته رفته قدرت تفکیک عواطفمان را بدست بیاوریم، در مرحله بعد لازم است بفهمیم چه عاملی باعث ناراحتی یا خشم ما بوده است. ستایش از وقتی بچه دار شده به خاطر فشار کم خوابی و نگهداری تمام وقت از بچه زود عصبانی می شود، او از اینکه همسرش در کارهای خانه همکاری نمی کند کلافه است. ستایش از کودکی یاد گرفته که نباید با دیگران عصبی و کلافه برخورد کند، در عوض به جای منتقل کردن عصبانیت خود به دیگران، در تنهایی گریه می کند. بعد از یک سال خودخوری و افسردگی، به مشاور خانواده مراجعه می کند ، مشاور طی جلساتی ستایش و همسرش را تشویق می کند تا با هم از احساسات خود حرف بزنند. ستایش به مرور متوجه می شود که اگر از عصبانیت خود با همسرش حرف بزند و از او بخواهد در نگهداری بچه کمک کند، احساس بهتری نسبت به همسر و فرزندش پیدا می کند.
آنچه باید بیشتر توضیح دهم چگونگی تغییر نگاه ستایش است. همه ما در یک فرایند طولانی تغییر می کنیم و نمی توان انتظار داشت بعد از یک شب یا یک هفته رفتارها یا نوع نگاهمان متحول شود. تغییر عادتهای ما نیازمند دگرگونیهای دیگری است، در نوشتار بعدی توضیح خواهم داد که چطور نگاه ما به خودمان، دیگران و دنیا در نوع تعاملات و برخوردهای ما با دیگران اثرگذار است.
نظرات