ارتباطات موثر - قسمت سوم

ارتباطات موثر - قسمت سوم

در دو نوشتار گذشته به مبحث "توجه مثبت" یا "نوازش" پرداختیم. به عنوان راهکار پیشنهاد کردیم که تغییر عادتهای کلامی یا رفتاری ما لازم به نظر می رسد. ما طبق عادت های فرهنگی و تربیتی یاد گرفته ایم که به دیگران کمتر نشان دهیم "دوستشان داریم". در واقع در طی شبانه روز کمتر از جملاتی استفاده می کنیم که نشانه علاقه ما به همدیگر باشند. چندبار در روز به همسر یا فرزندمان می گوییم "دوستت دارم"؟ امروز بشمارید و ببینید جملات این چنینی در خانه شما چند بار شنیده می شود. دقت کنید و ببینید چند بار همسر و فرزندانتان را می بوسید یا درآغوش می گیرید؟ مادر در خانواده نقش بیشتری در نشان دادن توجه به همسر و فرزندان ایفا می کند. اما "نوازش دادن به دیگران" یکی از راههای تقویت ارتباط عاطفی در خانواده است. گفتیم که لازم است همه اعضاء خانواده تمرین کنند تا بتوانند مهارتهای عاطفی خود را بالا ببرند. همانطور که اشاره شد ، 5 شیوه برای مبادله "نوازش" وجود دارد. ما نیاز داریم که گاهی از همسرمان "نوازش" درخواست کنیم و بگوییم "میشه از غذای من تعریف کنی؟"؛ یا از وی بپرسیم "به نظرت امروز لباسم خوشگله؟".

 

محمود وقتی خسته از سرکار برمی گردد ترجیح می دهد محیط خانه آرام باشد. او معمولا تلوزیون را روشن می کند و شام خود را با دیدن تلویزیون تمام می کند. بعد به رختخواب می رود. نازنین، همسرش، تمام روز را به انتظار بازگشت شوهر در خانه می گذراند و دوست دارد شبها کمی با محمود از اتفاقات روزانه بگوید. نازنین بعد از خواندن مطلبی درباره اهمیت صمیمیت بین زن و شوهر، تصمیم می گیرد با همسرش در این باره حرف بزند. بنابراین روز جمعه به محمود می گوید "می تونم یه چیزی بهت بگم؟". محمود نیم نگاهی به نازنین می اندازد و می گوید، خب! نازنین می گوید، دوست دارم شبها وقتی از سرکار می آیی به جای تلوزیون دیدن، با هم نیم ساعت حرف بزنیم. محمود میگوید، خب چه ربطی داره؛ وقتی تلویزیون روشنه، حرفت رو بگو. نازنین می گوید، آخه خیلی فرق داره. وقتی تلویزیون روشنه نگاهمون به اونه، تازه اینجوری حواسمون به حرف همدیگه نیست و می خواهیم زودتر حرف تموم بشه! محمود بدون اینکه چیزی بگه، بلند میشه و میره سراغ روزنامه. و سکوت برقرار میشه. نازنین هم به آشپزخانه میره. شب، موقع شام محمود طبق معمول تلوزیون رو روشن می کنه. نازنین به محمود میگه، بعد از اخبار لطفا تلوزیون رو خاموش کن چون می خوام یه چیزی بگم. محمود میگه، خب الان بگو، چیه مگه؟ نازنین میگه بعد می گم، الان نه . در سکوت شام می خورند. اخبار که تمام می شود، نازنین می گوید، امشب سریال نداره، تلوزیون رو خاموش کنم؟ محمود به علامت تائید سرش را تکان می دهد. بعد از خاموش شدن تلوزیون، نازنین به محمود می گوید، دوست دارم نیم ساعت با هم حرف بزنیم. یک کمی من و یک کمی هم تو، اگه دوست داری؟ محمود با تعجب به همسرش نگاه می کنه اما بعد از یک مکث روی چشمان همسرش، از پشت نگاه مهربان او عشق نازنین رو حس می کنه. با خودش فکر می کنه چند ساله ما درست و حسابی به هم نگاه نکردیم ، انگار با عادت زدگی زندگی رو می گذرانیم. نازنین به محمود میگه امروز که رفتیم باهم خرید، خیلی خوب بود محمود. از وقتی یک کتاب درباره صمیمی شدن زن و شوهر و اهمیت حرف زدن در روابط زناشوئی خوندم، با خودم فکر میکنم توی این 10 سال که از زندگی من و تو میگذره، چقدر به هم نزدیک شدیم؟ محمود گاهی فکر می کنم چرا شبها که تو خسته از سرکار برمی گردی ما اصلا با هم حرف نمی زنیم؟ 

محمود در سکوت به حرفهای نازنین گوش میده. با خودش فکر می کنه، نازنین هم اینقدر بیکاره که به این چیزهای بی اهمیت فکر می کنه!

نازنین از محمود میپرسه، نظر تو چیه؟ و او در جواب میگه "به نظرم بیکاری این فکرها رو توی سرت انداخته"

نازنین عصبانی شده و از اتاق بیرون می رود و دیگر کلامی بین آنها ردوبدل نمی شود.

چند روز بعد محمود از سکوت طولانی نازنین شکایت می کند. می پرسه "قهر کردی؟". نازنین میگه یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟ بعد بلافاصله میگه "وقتی در جواب حرفهای جمعه شب به من گفتی این حرفها از روی بیکاری توست، من ناراحت شدم".

محمود بدون هیچ عکس العملی ،سکوت می کند. نازنین از سکوت او کلافه می شود و سراغ مجله خانواده میره.

جمعه هفته بعد، نازنین دوباره به همسرش می گوید، بعد از اخبار لطفا تلوزیون رو خاموش کن میخوام چیزی بگم . بعد از خاموش شدن تلوزیون، نازنین به محمود می گوید. تو اجازه ندادی هفته قبل حرفهام رو تموم کنم و من از اینکه بهم گفتی به خاطر بیکاری دارم فکر و خیال بی خودی می کنم ناراحتم. محمود گفت " من کی گفتم فکر و خیال بی خودی؟". نازنین گفت "هرچی". و بعد ادامه داد به نظرم صمیمی بودن من و تو خیلی مهمه. این برای من مهمه که با هم شبها نیم ساعت حرف بزنیم و از تو می خوام که برای این برنامه وقت بگذاری. نازنین با آرامش اما قاطع جمله آخر رو میگه. محمود در سکوت، فقط گوش می دهد. نازنین می پرسد "موافقی که از دو روز در هفته شروع کنیم؟". دو شب موقع شام تلوزیون رو خاموش کنیم و بعد از شام نیم ساعت با هم از کارها و اتفاقات روزمره تعریف کنیم. محمود به نازنین نگاهی می اندازد و می گوید "خب".

 

مثال بالا نمونه ای از تلاش زنی بود که برای رسیدن به نیاز خود و گرفتن توجه مثبت از همسرش به شکل مناسبی پیش می رود. گاهی خشمها و ناراحتیهای تلنبار شده ما مانع از برقراری ارتباط درست می شود. به این معنی که اگر کسی مدتها از بی توجهی همسرش رنج می کشد و در سکوت تحمل می کند، یکباره با برخورد تهاجمی نمی تواند نتیجه مطلوبی بگیرد. تنها عکس العمل طرف مقابل، وقتی مورد حمله قرار می گیرد این است که "حالت تدافعی" به خود می گیرد و دورتر می رود تا درامان بماند. نمی توان انتظار داشت که بعد از دادوفریاد به راه انداختن یا قهر طولانی همسرمان به نیازهای ما پاسخ مثبت دهد. و البته حقیقتا بسیار سخت است که در عین خشم یا ناراحتی، احساسات خود را مدیریت کنیم و به شیوه مناسب با دیگران گفتگو نماییم. بالاخص اینکه به دلیل مسایل تربیتی یا فرهنگی، فاصله میان زن و شوهر برای برقراری تعامل عاطفی زیاد بوده و نیازمند صبر و حوصله می باشد. تمرین و آموزش عاطفی لازم است تا بتوان نتیجه مناسبی از گفتگوها گرفت. شکستن عادتها و صمیمی شدن با کسانی که ترجیح می دهند "کسی به آنها نزدیک نشود" بسیار دشوار است و کار یک شب و یک هفته نیست؛ تلاش و برنامه ریزی نیاز دارد. مهم این است که بدانیم برای حل تعارضات در خانواده و ایجاد صمیمیت با همسر و فرزندانمان نیازمند صرف انرژی و وقت هستیم. برقراری ارتباط عاطفی سالم و پر از عشق در خانواده همچون یک سرمایه گذاری بلندمدت است. 


بنابراین برای طرح خواسته ها و انتظارات خود بکارگیری شیوه های موثر گفتگو و تعامل عاطفی سالم اهمیت می یابد. معمولا وقتی از بی توجهی دیگران ناراحت یا خشمگین می شویم نمی توانیم به درستی احساسات خود را به طرف مقابل نشان دهیم. از کلیدی ترین راهکارهای حل تعارض، اصلاح شیوه گفتگو با دیگران است. 

 

اصل اول در آغاز گفتگویی که بار عاطفی دارد این است که از طرف مقابل سوال کنیم "آیا آماده شنیدن صحبتهای ما هست؟". لازم است از مخاطب خود بشنویم که آمادگی گفتگو را دارد و سپس حرفهایمان را آغاز کنیم. با یک مثال توضیح خواهم داد.

 

ایمان تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده و قصد دارد در محل کار برادرش استخدام شود. احمد، برادر ایمان، قبل از اینکه او برای مصاحبه و آزمون کاری به شرکت مراجعه کند، نکاتی را به ایمان گوشزد کرده بود. شب وقتی ایمان به خانه می رسد، برادرش شروع می کند به پرسیدن سوالاتی درباره چگونگی مصاحبه و امتحان ورودی. ایمان کلافه و خسته است و حوصله توضیح دادن ندارد، می گوید مصاحبه آنطور که پیش بینی کرده بودم جلو نرفت. احمد می پرسد چرا؟ خرابکاری کردی باز دوباره؟ ایمان کلافه می شود و فریاد می کشد، به تو مربوط نیست. 

معمولا وقتی آمادگی صحبت کردن درباره مسئله ای را نداریم و کسی بی مقدمه شروع به سوال و جواب در آن مورد می کند ، در یک مکالمه ناخواسته گیر می افتیم. بهترین راه این است که اول از مخاطب خود سوال کنیم که آیا حاضر است با ما هم کلام شود. البته این اجازه خواستن برای ورود به گفتگو، حدومرزی دارد. به این معنا که کسی نمی تواند مدام از وارد شدن به گفتگو طفره برود و با بهانه تراشی از زیربار مکالمه شانه خالی کند. کسب اجازه به این دلیل است که مخاطب ما خود را برای وارد شدن به گفتگویی که بار و ریسک عاطفی دارد مهیا کند. 

 

مینا مدتهاست می خواهد با خواهر بزرگتر خود درباره یک دلخوری قدیمی صحبت کند. خواهر مینا، سمیه، به دلیل مشغله کاری مدام به او می گفت "حالا بذار واسه بعد". بالاخره یک روز مینا به سمیه گفت "لطفا توی این هفته یک ساعت وقت بگذار بشینیم با هم حرف بزنیم". سمیه گفت "حالا چه کار مهمی است که اینقدر تو گیر سه پیچ دادی، ول کن نیستی؟!". مینا گفت"می خواهم درباره یه ناراحتی بگم". سمیه نگاهی به تمسخر کرد و گفت "وا!". مینا جواب داد "من و تو با هم خواهر هستیم و من نمیخوام بین ما کدورت بمونه. اگه با هم نشینیم و از ناراحتی و عصبانیت مون حرف نزنیم، مدام از هم دورتر میشیم". سمیه از لحن مهربان خواهرش جا خورد و گفت "خیلی خب، آخر هفته می شینیم و با هم حرف می زنیم".

در نوشتار بعدی توضیح خواهم داد که مراحل بعدی یک "گفتگو و تعامل عاطفی سالم" چه هستند.

 

این مقاله را به اشتراک بگذارید:

نظرات

نظر شما